-
تنهایی...
جمعه 27 تیر 1393 12:25
تو امشب هم نبودی با من و من بودم و تنهایی و آوارگی از وحشت طوفان پر از ناکامی و حرمان ... پر از عُصیان ... بگو حالا تو با من با من این تنهایِ سرگردان جوابِ این تنِ تبدارِ بی درمان جوابِ آسمانِِ ابریِ چشمانِ خیس از نغمه ی باران جوابِ بغضِ دربندِ گلویی مانده از فریاد تمناهایِ بی پایان جوابِ خواهشِ بی وقفه دل را چه گویم...
-
فریب
جمعه 27 تیر 1393 10:32
د نیا همه بازی و هوی و هوس است زهری ست که در جام شرابی ملس است زیبا و فریبنده ولی بی حاصل دیبای هزار پاره مندرس است ...
-
نقاش طبیعت
دوشنبه 1 مهر 1392 21:20
باز نقاش طبیعت پرده ای دیگر کشیده دست پر مهرش خزان بر ماه شهریور کشیده این هنرمند توانا با نگاه تیز بینش گوشه ای را مهر و آبان ، گوشه ای آذر کشیده رنگهای سرخ و زردش چشم ها رامی نوازد گوئیا نوک قلم را بر مس و بر زر کشیده زیر لب مستانه می خوانم نوای ((باز باران)) آفرین گلچین* ، دلم بر گرد بامت پرکشیده او که مستی می دهد...
-
رهزن دیده
سهشنبه 22 مرداد 1392 22:08
دلم آرام و رها بود از احوال جهان فارق از همهمه و قیل و مقالات زمان نه غم دوری یاری که کنم بی تابی نه دو چشم نگرانی که کشم بی خوابی آمد آنروز که آرامش دل آخر شد دیده از شوق تماشای نگاهت تر شد مثل خورشید به تاریکی تن تابیدی بذری از نور بر این خاک سیه پاشیدی به کمند سر زلف تو گرفتار شدم خو گرفتم به تو و از همه بیزار شدم...
-
تامل
یکشنبه 20 مرداد 1392 01:30
زندگی را به تماشا بنشینیم زمانی پیش از آن کز من و تو باز نماند اثر و نام و نشانی می رسد نوبت هجران ساکت و سرد و غم آلوده نباشیم بنشینیم بخندیم بخوانیم فرصتی را که در آنیم ... قدر هر ثانیه اش نیک بدانیم ادهم بهار 92
-
کوچ
سهشنبه 8 مرداد 1392 02:35
غزالی که صید دلم کرده بود و یک عمر دین و دلم برده بود عزیزی که تا لب ز لب میگشود مجال غم و غصه دیگر نبود قرار از دلم برد و پیمان شکست و تیر کلامش به جانم نشست نشست و غزل خواند و شعری سرود ردیفش همه ذکر یک واژه بود شراری به جانم زد و زود رفت و آن واژه این بود: (بدرود) ( )... رفت!!! ادهم 2/5/92
-
... نماد ...
پنجشنبه 3 مرداد 1392 15:22
تو آرامش بوی نمناک خاکی ... در وقت باران ... نسیم دل انگیز رویشگرصبحگاهی ... در سبزه زاران ... تناور درخت سرافراز پاینده ای با صلابت ... به خاک بیابان ... چنان شمع تندیس صبر و سکوتی ... جانت فروزان... نماینده جمله خوبان،که داری ... فروغی ز یزدان ... ادهم 92/3/5
-
عاقبت
یکشنبه 9 تیر 1392 12:11
دل بیقراری می کند در خویش زاری می کند چشمم پرستارش شده او نیز یاری می کند باران اشکم می چکد برگونه می گوید:دلا آرامشت را حفظ کن تا راز مانَد در خفا در صید آن آهوی وحشی خو بیا و دام شو از غمگساری دست بردار و کمی آرام شو گر بخت همراهی کند قدری مدد کاری کند ناگه گرفتارت شود او نیز بیمارت شود در دام اشعارت فِتَد یارت شود...
-
بغض غریب
شنبه 8 تیر 1392 18:58
گل رفت و این گلستان دیگر صفا ندارد بغض غریب بلبل گویا دوا ندارد قلبم شکسته یارب آرام جان من کو پشتم دوتا شد از غم پس تکیه گاه تن کو کو آنکه بودن او برهان بودنم بود کو آنکه دست گرمش طوقی به گردنم بود ماهی منیر بودم همواره روبرویش حالا چگونه باشم فارق ز مهر رویش میرفت و اشک دیده بر گونه ام روان بود با من نبود دیگر معشوق...
-
خواهش دل
پنجشنبه 6 تیر 1392 23:42
پس از مرگم بیا برخاکم ایدوست که دیدارعزیزت سخت نیکوست به دست خویش و ویران کن مزارم تسلایی بده بر حال زارم بکش خنجر بدران سینه ام را ببین قلب چنان آیینه ام را دلی را بین که خون شد از جفایت اسیری بین که مجنون شد بپایت نظر کن نازنین تا گرم گردد تپش گیرد بلرزد نرم گردد به قاب مهر،ِ دوراز کینه اش کن دوباره بی غبار آیینه اش...
-
تماشا
دوشنبه 3 تیر 1392 19:22
غروبا که داری خورشید و تماشا می کنی وقتی موهاتو می دی دست نسیم مشرقی حرکت وحشی موجایِ بلند ، رویِ اقیانوس آرامو به یادم میاری وقتی که شیرین می خندی ،هر دوگوشه ی لبت بالا می ره انگاری یه قایق از لعل مذاب ،میون گلگونه هات رها شده ..................... جا می گیرم زیر گیسوی سیاهت یه کمی جلوتر از هلال ابروت روبروی صورت...
-
جست و جو ....
دوشنبه 3 تیر 1392 19:19
من به دنبال کسی می گشتم در پی یک همدل ...در پی یک دلتنگ در تکاپوی عزیزی... چه تفاوت دارد در پی یک همدرد یک نفر یار و رفیق... اهل ایام قدیم ..اهل دوران عتیق.. جست و جو کرده امش آنکه من او را او نیز..... هم مرا می فهمد در پی یک عاشق... در پی یک تنها..... بی رمق از تنش هجمه ی ناکامی ها یک تن خسته و در مانده و زار خسته از...
-
دروغ
دوشنبه 3 تیر 1392 19:12
یه معمای بدون راه حلی یه سوالِ بی جوابی .. مثلِ دریا نمی خوام بگم عمیق و بی کرانی یه وجود بی حضوری یه سرابی ... فک نکن تو آسمونهایی و من روی زمینم تو شدی ستاره م و منم باید به پات بشینم تو فقط تنها یه بادِ گذرانی یه شهابی مثل یک سایه ی سردی ... مثل رویا یه فریب بی حسابی یه دروغی تو فقط برام یه خوابی ... ... ادهم...
-
غزل تلخ
دوشنبه 3 تیر 1392 18:37
غزالی که صید دلم کرده بود و یک عمر دین و دلم برده بود عزیزی که تا لب ز لب می گشود مجال غم و غصه دیگر نبود... قرار از دلم برد و پیمان شکست و تیر کلامش به قلبم نشست نشست و غزل خواند و شعری سرود ردیفش همه ذکر یک واژه بود شراری به جانم زد و زود رفت و آن واژه این بود: (( بدرود )) ... (( ))... رفت ! ادهم 24/1/92
-
وقتی تو نباشی ...
دوشنبه 3 تیر 1392 18:31
وقتی تو نباشی ... روز و شب من رنگ ندارد سازی که به تارش نزند چنگه نگاری اندیشه آهنگ ندارد بلبل که جدا شد ز گلستان کِی نغمه دهد سر ؟ جز سوز ، نوایی نیِ دلتنگ ندارد... ادهم 23/1/92